داستان جالب زن و شوهر در كشتي غرق شده

بيوگرافي و عكس هاي جديد بازيگران | مدل لباس

داستان جالب زن و شوهر در كشتي غرق شده

۹ بازديد

پارلين » داستان هاي جالب » داستان جالب زن و شوهر در كشتي غرق شده

داستان جالب زن و شوهر در كشتي غرق شده

داستان جالب زن و شوهر در كشتي غرق شده را شنيده ايد ؟

روزي از روزها زن و شوهري با كشتي به مسافرت رفتند. كشتي چند روز را آرام در حركت بود كه ناگهان طوفاني آمد و موج هاي هولناكي به راه انداخت و كشتي پر از آب ميشد و ترس همگان را فراگرفت و ملوان نيز مي فهميد كه همه در خطرند و نجات از اين گرفتاري نياز به معجزه خداوندي دارد.

زن نتوانست اعصاب خود را كنترل كند و بر سر شوهر داد و بي داد مي زد اما با آرامش شوهر مواجه شد پس بيشتر اعصابش خورد شد و او را به سردي و بيخيالي متهم كرد..

شوهر با چشمان و روي درهم كشيده به زنش نگريست و خنجري بيرون آورد و بر سينه زن گذاشت و با كمال جديت و با صدايي بلند گفت :

آيا از خنجر نمي ترسي؟ گفت: نه!

شوهر گفت:چرا؟!!

زن گفت: چون…چون خنجر در دست كسي است كه به او اطمينان دارم و دوستش دارم..

شوهر نيز تبسمي زد و گفت: حالت من نيز مانند تو هست…اين امواج هولناك را در دستان كسي مي بينم كه بدو اطمينان دارم و دوستش دارم!!

آري! زمانيكه امواج زندگي تو را خسته و ملول كرد…

و طوفان زندگي تو را فرا گرفت… و همه چيز را عليه خود مي ديدي…

نترس! زيرا خدايت تو را دوست دارد و اوست كه بر همه طوفانهاي زندگيت توانا و چيره است..

داستان هاي جالب » داستان جالب زن و شوهر در كشتي غرق شده

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.